.:پرسیدم :بار الهی چه عملی از بندگانت تو را بیشتر به تعجب وا می دارد؟
پاسخ آمد:اینکه شما تمام کودکی خود را به آرزوی بزرگ شدن به سر
می بریدو دوران پس از آن را در حسرت باز گشت به کودکی می گذرانید
اینکه شما سلامتی خود را فدای مال اندوزی می کنید و سپس تمام
دارایی خود را صرف باز یابی سلامتی می نماید
اینکه شما به قدری نگران آینده اید که زمان حال را فراموش می کنید در
حالی که نه حال را دارید و نه آینده را
اینکه شما طوری زندگی می کنید که گویی هرگز نخواهید مرد و چنان
گور شما را گرد غبار فرا موشی در بر خواهد گرفت که گویی هر گز
زنده نبودید
سکوت کردم و اندیشیدم :
پرسیدم چه بیاموزم؟
پاسخ آمد بیاموز: که مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول
نمی کشد ولی به التیام بخشیدن آن به سالها زمان نیاز است
بیاموز :که نمیتوانی کسی را مجبور کنی که شما را دوست داشته
باشد زیرا عشق و علاقه دیگران نسبت به شما آینه ای از کردار و رفتار
خود شماست
بیاموز :که هرگز خود را با دیگران مقایسه نکنید از انجایی که هر یک از
شما به تنهایی و بر حسب شایستگی های خود مورد داوری و قضاوت
ما قرار می گیرید.
بیاموز :دوستان واقعی شما با ضعف ها و نقصا نهای شما آشنایند
ولیکن شما را همانگونه که هستید دوست دارند.
بیاموز :که داشتن چیز های نفیس و قیمتی به زندگی شما بها نمی
دهد بلکه آنچه با ارزش است بودن افراد زیاد در زندگی شماست.
بیاموز :که دیگران رابه خاطر خطا و بی مهری که نسبت به شما روا می
دارندمورد بخشش خود قرار دهی
بیاموز:دو نفر می توانند به یک چیز یکسان نگاه کنند ولی برداشت آن دو
هیچگاه یکسان نخواهد بود.
بیاموز:در برابر خطای خود فقط به عفو و بخشش بسنده نکنی بلکه
زمانی مورد آمورزش وجدان خود قرار گرفتی راضی و خشنود باشی.
بیاموز:توانگر کسی نیست که از همه بیشتر دارد بلکه کسی است
که خواسته های کمتری دارد.
و به خاطر داشته باش مردم گفته های شما را فراموش می کنند و
همین مردم اعمال شما را از یاد خواهند برد ولی هرگز احساس شما
نسبت به خویش را از خاطر نخواهند برد. .....
نظرات شما عزیزان: